سنگ از کمان پسرک رها شد.
به سینه ی شیشه خورد.آن را شکست.
کنار خورده های آن نشست.
شیشه که صد پاره شده بود نالید:خدایا شکرت.
سنگ با تعجب گفت:خدایا شکرت!؟
شیشه،شکسته بسته گفت:وقتی که تنها باشی همنشینی
با سنگ ام موهبتی ست.
9 امتیاز + / 0 امتیاز - 1391/09/08 - 23:52